نابغهای از خطه نیشابور
ادیب اول، در خانوادهای تنگدست و کشاورز متولد شد و از بختِ بد، در اوان کودکی، بیماری آبله گرفت و همین مسئله سبب نابینایی یک چشم و کمبینایی چشم دیگر او شد؛ با این حال، حافظهای شگفتآور داشت که موجب شد با همه محدودیتها، در مکتبخانه روستا به آموختن مقدمات و سپس در نیشابور و در مدرسه تاریخی «گلشن» به تکمیل فنون ادبی و زبان عربی بپردازد. او از همان ابتدا، در کنار فراگیری علوم دینی، عشق و علاقه عجیبی به ادبیات داشت بهویژه در زبان عربی توانمندیهای خاصی از خود بروز میداد. او در سال ۱۲۹۷ق. به مشهد رفت و در مدارس خیراتخان، فاضلخان و نواب به فراگیری دانش پرداخت، اما روند تدریس مفاهیم را برای خودش کُند میدانست به همین دلیل شخصاً با وجود کمبینایی، به فراگیری آثار مشهور ادبیات عربی مانند «مغنی اللبیب» ابن هشام، «مطول» تفتازانی، «مقامات» بدیعی و «مقامات» حریری پرداخت و طولی نکشید که در این عرصه به عالمی توانمند تبدیل شد و در مدرسه علمیه نواب به تدریس ادبیات عربی پرداخت.
دانش، قناعت و دیگر هیچ
ادیب اول را انسانی بسیار سختکوش توصیف کردهاند؛ طالب علمی که میتواند اسوهای کامل برای طلاب و دانشجویان دوران ما باشد. او هیچ مانعی را بر سر راه علمآموزی خود برنمیتابید. با وجود ضعف بصری، شبها تا صبح بیدار میماند و به مطالعه میپرداخت. بسیار اهل قناعت بود و حتی زمانی که به او پیشنهاد کردند در آستانقدس به عنوان مدرس فعالیت کند و از مواجب کافی آن بهرهمند شود، حاضر به قبول این مسئولیت نشد؛ او نمیخواست به هیچ وجه از زی طلبگی خارج شود.
ادیب به ندرت از وجوه شرعی استفاده میکرد و با درآمدی که از راه تدریس بدست میآورد، روزگار میگذراند. او بهتدریج در علوم دیگری مانند فلسفه و منطق نیز تبحّر پیدا کرد و حتی به تدریس منظومه حاجملا هادی سبزواری پرداخت. از ریا بیزار بود و برای از بین بردن جهل، شب و روز نداشت. در حلقه درس او که معمولاً در مدرسه نواب برگزار میشد، بیش از ۳۰۰ نفر از طلاب حضور مییافتند. تسلط وی بر ادبیات و دیگر علوم، بسیار رشکبرانگیز بود؛ او متجاوز از ۱۲ هزار بیت از شاعران بسیار قدیمی عرب را در حافظه داشت و افزون بر این، از دانشهایی مانند ریاضیات، نجوم، تاریخ و علوم طبیعی بهره تمام برده بود. شاید سبب شگفتی شود که بدانید ادیب تمام کتاب «برهان قاطع» اثر محمدحسین بن خلف تبریزی متخلّص به «بُرهان» را از حفظ داشت؛ این کتاب در سال ۱۳۳۰، با حاشیه و تعلیقات زندهیاد دکتر محمد معین در پنج جلد به چاپ رسید. ادیب چنان بر ادبیات عربی و فارسی مسلط بود که حتی حال و هوای شاعر را هنگام سرودن شعر به خوبی میشناخت و اشعار عربی را با لهجه و حس شاعر قرائت میکرد به طوری که حتی عربزبانان قادر نبودند مانند او به بیان اشعار عربی بپردازند.
او خود در سرودن شعر به زبانهای فارسی و عربی، سرآمد روزگار بود و شاعران و ادیبان خراسان، وی را فخر ادبیات این خطه میدانستند.
پایان راه
میرزاعبدالجواد در دهه ششم زندگی خود، گرفتار بیماری شد و این بیماری بهتدریج توان او را گرفت و سبب گوشهنشینی او شد. با این حال، هنوز هم شاگردان بسیاری از دریای علمش بهرهمند میشدند. در اردیبهشت ۱۳۰۴، بیماری ادیب شدت گرفت و شاگردان، او را به بیمارستان منتصریه، قدیمیترین بیمارستان فعال شهر مشهد که در کوچه جنت (خیابان ارگ) قرار دارد، منتقل کردند. ادیب پس از این انتقال، دیگر به حجره قدیمی خود باز نگشت؛ در شب پایانی عمر، شب ششم خرداد ۱۳۰۴، از یکی از شاگردانش خواست تا یکی از اشعار بسیار قدیمی زبان عربی را برای بررسی ادبی با هم مرور کنند؛ وقتی شاگرد به بیت ۲۹ آن شعر رسید، ادیب چشم خود را بست و به سرای باقی شتافت. پیکر رنجور او را پس از تشییعی درخور، کنار دیوار غربی دارالسیاده حرم رضوی به خاک سپردند. ادیب اُنسی ویژه با حضرت ثامنالحجج(ع) داشت و زیارت مرتب و اظهار ارادت خود نسبت به مقام امام(ع) را در سراسر عمر ترک نکرد. از شاگردان نامی وی میتوان به استادان ملکالشعرای بهار، بدیعالزمان فروزانفر و محمدتقی مدرس رضوی اشاره کرد که بعدها در عرصه ادبیات، شهرتی عالمگیر پیدا کردند.
نظر شما